«به کجا چنین شتابان؟»
گَوَن از نسیم پرسید
«دلِ من گرفته زینجا
هوس سفر نداری
ز غبار این بیابان؟»
«همه آرزویم، اما
چه کنم که بسته پایم.»
«به کجا چنین شتابان؟»
«به هر آن کجا که باشد به جز این سرا سرایم»
«سفرت به خیر! اما، تو و دوستی، خدا را
چو ازین کویرِ وحشت به سلامتی گذشتی
به شکوفه ها به باران
برسان سلامِ ما را»

 

منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دل زده از خیلی ها مرجع اموزش بازی های انلاین ashlynvclyyi45 casa charpa پنهان کردن یک عشق، یعنی اوج ویرانی دکتر سید محسنی عربی